دلم میخواست کنار اون باشم بزرگ بشم رشد کنم قوی بشم پیشرفت کنم بهش تکیه کنم برا همه قوی باشم برای اون ضعیف ترین دلم میخواست حامیم باشه پشتم باشه دلم میخواست صبح که از خواب پا میشم برای اون صبحانه درست کنم دلم میخواست به اون غر بزنم بگم زندگی چقدر مزخرفه دلم میخواست با اون از ناتواناییام صحبت میکردم با اون از مشکلای تو زندگیم از چیزایی که ناراحتم میکنه با اون میتونستم رشد کنم با اون تغییر میکردم دلم میخواست شبا با اون شام میخوردم با اون میرفتم بیرون تو بغل اون خفه میشدم دلم میخواست بوی عرق اونو حس میکردم پیر شدنشو میدیدم کنار اون بودم و بچه هاش و میدیدم تلاش کردنشو میدیدم رشد کردنش میدیدم به جاهای بالا رسیدنش و میدیدم دلم میخواست حس میکرد که منم پشتشم

دلم براش تنگ شده همین


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها